https://www.mardomsalari.ir/note/148610
شهرام اصغری (کارشناس مطالعات فرهنگی و رسانه) در یادداشتی نوشت: مردم ایرانزمین در طول سالیان گذشته با وجود انبوه مشکلات رسوم و سنتهای مربوط به نوروز را پاس داشتهاند.
بالاخره سال ۱۴۰۰ هم از راه رسید و آنهایی که از کرونا، جنگ، گرانیها، از حوادث، تصادفهای مختلف و… جان سالم بهدر بردند حالا میتوانند برای زندگی در سال جدید و سدهی پیشرو امیدوار باشند و برنامهریزی کنند.
با وجود تمام مشکلات مردم بهصورت خودجوش فرارسیدن بهار زیبا را جشن میگیرند اما زورگویان و جنگجویان تلاش میکنند دنیا را در مشت خود بگیرند و همهچیز را برای خود میخواهند و به کشورهای ضعیف هم رحم نمیکنند و مانع شادی و خوشی مردم میشوند. با اینحال مردم در اوج مشکلات و گرفتاریهای خود دلخوش به زیباییهای بهار هستند تا مشکلات خود را بهدست نسیم فرحبخش فصل نو بسپارند و روزنههای امیدی برای زندگی بجویند.
سفرههای هفتسین که مادربزرگهای ما میچیدند، بهانه و دلیلی بود برای زندگی با وجود هزاران مشکل، جنگ جهانی، حمله مغولها، وبا و بیماریهای مختلف، جنگ تحمیلی، فقر تحمیلی، استعمار و… که هیچکدام نتوانست در فرهنگ و سنت نوروز خللی ایجاد کند و مردم ایرانزمین در طول سالیان گذشته با وجود انبوه مشکلات رسوم و سنتهای مربوط به نوروز را پاس داشتهاند.
در سالی که گذشت؛ پدران و مادران، استادان، جوانان، پیشکسوتان و سرمایههای بسیار خوبی را از دست دادیم. سال بسیار سخت و جانکاهی را گذراندیم و در اوج تحریمها نفس خیلی از عزیزانمان در سینههایشان حبس شد و مقابل چشمان ما دیده فرو بستند و نتوانستند دوام بیاورند، اما با تمام این اوصاف ایرانیهای اصیل در پاسداشت سنتهای نوروز باستانی کم نمیگذارند و هرکدام با توجه به بضاعت خود به استقبال بهار و سرسبزی نوروز میروند.
با اینکه دیگر نمیتوانیم از پشت بامها شال آویزان کنیم و عیدی بگیریم، اما میتوانیم از راه دور از سفرهی هفتسین کوچک خود در آپارتمانهای تودرتو عکس بگیریم و برای همدیگر بهاشتراک بگذاریم. دیگر جمع شدن دور کرسی و شنیدن قصههای پدربزرگ و مادربزرگ منسوخ شده است، اما همچنان میتوانیم به یاد و خاطرهی این عزیزان، اشعار حافظ و سعدی را برای هم ارسال یا استوری کنیم.
نوروز امر دولتی یا بخشنامهای نیست که مردم در اجرای مراسم آن وسواس به خرج دهند! نوروز موروثی برجایمانده از آباء و اجداد ماست که در سختترین شرایط نیز فرهنگ آن پاس داشته میشود و مردم اجازه نمیدهند مشکلات و کاستیها باعث از بینرفتن آداب و سنن مربوط به نوروز شود و اینگونه است که فرهنگ و آداب نوروز باستان همچنان زنده است و زنده میماند.
https://www.ilna.news/fa/tiny/news-1055240
شهرام اصغری (کارشناس مطالعات فرهنگی و رسانه) مینویسد: با نگاه رسانهای آیا پس از گذشت یک قرن، حالا ما اسناد و مسائل تاریخی کشورمان را برای آیندگان خوب نگهداری و آرشیو میکنیم تا بچههای ایران در قرن آینده به اسناد و بانک اطلاعاتی کشورمان متکی باشند و بتوانند تاریخ را تحلیل کنند؟
مهران مدیری در برنامهی دورهمی از میهمان برنامهاش میپرسد، اولین خلبان ایرانی که بود؟ جواب این است؛ کلنل (سرهنگ) محمدتقیخان پسیان اولین خلبان ایرانی بود که او را در سال ۱۳۰۰ و در ۳۰ سالگی کشتیم. درست صد سال قبل، یک قرن! ما اگر از حوادث تاریخی کشورمان مطلع نباشیم، نمیتوانیم خیلی از مسائل را درک و هضم کنیم. ما ایرانیها ادعا میکنیم از نظر علمی و ضریب هوشی از خیلی کشورهای دیگر برتر هستیم اما اکثراً نمیدانیم تا چه حد برتر هستیم یا نیستیم! مثال برخی رقمهای اختلاس که درک نمیکنیم با این میزان پول اختلاس شده، چهکارها میشد انجام داد.
همین امروز هم فاصلهی علمی و توسعهنیافتگی خودمان با برخی کشورها را آنطور که باید و شاید درک نمیکنیم اما یادآوری همین کشتهشدن اولین خلبان ایرانی در اوج جوانی و بازدهیاش، میتواند تا حدودی ذهن ما را روشن کند که تا چه اندازه از کشورهایی چون آلمان و انگلیس و… عقب هستیم و در خیلی از زمینهها مناسب نیست که ما خودمان را با کشورهای اروپایی مقایسه کنیم هرچند اعتماد بهنفس خوبی هم داریم.
صد سال قبل آلمان با داشتن هواپیماهای مدرن آندوره، در تدارک فتح جهان بود که از کشور ما یک جوان در این میان با سفر خود توانسته بود، آموزش خلبانی ببیند و ما به آن افتخار میکنیم و پس از بازگشت به وطن او را با هر فکر و دسیسهای که بود کشتیم و در یکقدمی قرن ۱۵ تازه به زوایای پنهان تاریخ میپردازیم و در مورد فتنهگر نبودن کلنل پسیان حرف میزنیم و نشست میگذاریم. ما صد سال قبل که یکی از سربازان و افتخارآفرینان وطن را بهراحتی از دست دادیم و الان فقط به یادآوری اسم او بهعنوان اولین خلبان ایرانی اکتفا و افتخار میکنیم اما سایر کشورهای توسعهیافته و پیشرفته چه مسیری را در پیش گرفتند؟ مهندس عبدالرضا پسیان نوادهی برادر سرهنگ محمدتقیخان، میگوید: «محمدتقیخان اعتقاد داشت که ایران باید بهدست ایرانی آباد و ساخته شود. او در زمان اقامتش در آلمان به ترجمه و نویسندگی و همچنین آموختن ریاضی و موسیقی پرداخت و در ۲۸سالگی با کولهباری از تجربیات نظامی و آشنایی با دو زبان آلمانی و روسی به ایران بازگشت به این امید که آنها را در اختیار هموطنان خود قرار دهد.»
ما هنوز اطلاعات و اسناد واقعی این دوران را نداریم و حتی در این خصوص صدا و سیمای ما مجبور میشود در گزارشهایش به اسناد تاریخی بیگانگان مراجعه کند که واقعاً برای پیشرفت کشورمان باید از این قبیل مشکلات و کاستیها درس بگیریم. کارشناس شبکهی یک سیما رسماً در برنامهاش میپرسد که آیا کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، انگلیسی بوده یا خیر؟
وی در ادامه پاسخ میدهد: خود «سید ضیاءالدین طباطبائی» در اینزمینه میگوید: «پول کودتا را انگلیسیها به من دادند و وعدهی دوستی دادند که من در تمام زندگیام ضرر این دوستی را کشیدم تا محو نشوم و…»
مجری برنامه تأکید میکند: «این منبع، سندی بود از اسناد وزارت امور خارجهی انگلستان که در مورد کودتای سوم اسفند منتشر شد و…»
ایراد کار کجاست که مردم ما تاریخ را خوب مطالعه نمیکنند تا منابع تاریخی ما هم بیگانگان باشند که با این رویه نباید به صد سال آینده هم خوشبین بود.
در عصر ارتباطات مورخان ما هنوز بر سر اینکه عامل کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ انگلیس بود یا خیر، اختلاف نظر دارند و پیش از این نتوانستهایم این مسائل مهم را در اندیشکدهها و مراکز علمی بهخوبی برای افکار عمومی تبیین و تشریح کنیم، آنوقت چهطور باید از تاریخی که نمیخوانیم و نمیدانیم چیست، درس بگیریم؟ دکتر زیباکلام در این زمینه میگوید: «علوم انسانی در ایران بهطرز هولناکی عقبمانده است که تاریخ هم یکی از زیرمجموعههای علوم انسانی است و ما فوقالعاده عقب هستیم و علوم انسانی مثل صنعت خودروسازی نیست که آثار آن را با چشم دید و…»
ما در راستای رفع این ضعفها و عدم اشراف مردم و حتی مسئولان به تغییر و تحولات تاریخی، نیاز داریم خیلی کار کنیم تا این توسعهنیافتگیها جبران شود و خیلی زود است که خودمان را با کشورهایی چون آلمان، ایتالیا، فرانسه و… مقایسه کنیم و باعث بالارفتن توقعات مردم و اعتراضها و. . شویم.
با نگاه رسانهای آیا پس از گذشت یک قرن، حالا ما اسناد و مسائل تاریخی کشورمان را برای آیندگان خوب نگهداری و آرشیو میکنیم تا بچههای ایران در قرن آینده به اسناد و بانک اطلاعاتی کشورمان متکی باشند و بتوانند تاریخ را تحلیل کنند؟
همین نکات مهم، در توسعهنیافتگی ما دخیل هستند و باعث میشوند کشورهای اروپایی با سرعت بالایی از ما فاصله بگیرند. همان مقایسهی بنز با پراید یا فوقش دناپلاس است! که ما باید واقعبین باشیم و در ۴۲ سالگی انقلاب نیز مغرور نشویم و بدانیم که باید بیش از اینها کار کنیم و برنامه داشته باشیم و زیاد هم اسیر زرق و برق فضای مجازی و امکانات ارتباطی نشویم تا انشاءالله کشور آرامآرام به شکل شایستهای پیشرفت کند و به آن جایگاه ایدهآل مورد نظر دست یاببم.
منبع: ایلنا
شهرام اصغری (کارشناس مطالعات فرهنگی و رسانه) این سوال را از مسئولان مطرح میکند که: آیا شیوهی مدیریتی و عملکرد ما در دانشگاه، محل کار و بازار درست است و اگر درست نبوده، آیا فردای قیامت ما را محاکمه و بازخواست نمیکنند؟ چرا ما تا اینحد بیتفاوت شدهایم؟!
به حاشیهراندن افراد مستعد و دلسوز و فراری دادن آنها از عرصههای خدمت و فعالیت و سپردن تریبونها و پستهای مهم به افرادی که تخصص لازم ندارند، باعث بروز و ظهور بحرانهایی میشود که قبلأ خیلیها در این رابطه هشدار میدادند اما متأسفانه امروز همه درگیر آن هستیم و عوارض آنرا بهعینه میبینیم و با آن دستوپنجه نرم میکنیم یا اینکه نظارهگر و غرق ناهنجاریها هستیم و میبینیم کهتر و خشک باهم میسوزند و دود آن به چشم همه میرود!
وقتی یک استاد و متخصص مسائل و بحرانهای اجتماعی خود گریز و پناهگاهی جز نیستی و فنا نمییابد و تسلیم افسردگی و مشکلات روحی میشود، باید عمق فاجعه را خواند. بنابراین نباید بپرسیم چرا بحرانهای اجتماعی تا این حد زیاد شدهاند! چون در برخی امور حساس کار دست کاردان نیست و متأسفانه یا مغزها را فراری دادهایم با اینکه خیلی از افراد متخصص را منزوی و گوشهگیر کردهایم که با این رویه ساختن و آباد کردن وطن کاری بس دشوار خواهد بود.
هنر مدیریت در جذب افراد مستعد و متخصص است و تا چه زمانی مردم بیگناه ما باید چوب این برخوردهای سلیقهای را بخورند، معلوم نیست! دیگر در هر کوچه و خیابان میتوان عوارض سوءمدیریتها را دید. آیا از این همه تجربهی تلخ نباید درس بگیریم؟
تا کی جنگ قدرت و ثروت؟ چطور این ثروتهای حرام و بادآورده از حلقوم برخی پایین میرود وقتی میبینند کودکی با آن سر و وضعاش، وسط زمستان دنبال یک لقمه نان از زبالههای رنگارنگ این شهر شلوغ است!
آیا من و شما در سرنوشت این کودک نقشی نداریم؟ آیا در مملکت امام زمان (عج) نباید از خودکشی و افسردگی همنوع خودمان احساس مسئولیت و شرمندگی کنیم؟ مردم که رسماً اعلام کردند دیگر به هیچ گروهی اعتماد ندارند و تو برای ۱۴۰۰ و بستن تیمت نقشه میکشی آن هم در بحبوحهی جنگ کرونای بیرحم و منحوس؟! بیا و حال امروز مردم را دریاب برادر…
آیا شیوهی مدیریتی و عملکرد ما در دانشگاه، محل کار و بازار درست است و اگر درست نبوده، آیا فردای قیامت ما را محاکمه و بازخواست نمیکنند؟ چرا ما تا اینحد بیتفاوت شدهایم؟!
بگذریم از این دنیا که شورای حل اختلاف محله شلوغ است و آن افسردهی بیمار! نایی ندارد تا حق خود را بستاند اما آیا فردای قیامت هم به این پرونده رسیدگی نمیکنند؟!
واقعأ چرا در کشوری که بیش از سایر کشورها دم از مسلمانی میزنیم اینگونه چشممان را به معاد، عدل و قیامت میبندیم و فقط به خودمان و ثروتهای بادآورده و فریبندهی این دنیا فکر میکنیم؟ نکند چشمانمان از بس کور شدهاند، نمیبینیم که نمیبینیم!؟
بیکار کردن یک مدیر یا استاد دانشگاه عواقبی دارد که آثارش دیر یا زود برای همه در این شهر شلوغ و بزرگ نمایان میشود و اگر تو واقعأ مدیر هستی باید هنر جذب سرمایهها و استعدادهای این مرز و بوم را داشته باشی و تمرین کنی و بتوانی حتی نیروهای سرکش را نیز مهار کنی تا جامعه و کشور اینچنین آسیب نبیند. اما تو هنوز هم به آثار عملکردت بیتفاوت هستی و فقط به حفظ صندلی ریاست فکر میکنی و تمام.
به وحدانیت خدا قسم، هر چراغ قرمزی که رد میکنی یا غیرقانونی به خط ویژه میزنی در دوربین لایزال و ابدی ثبت میشود و هیچ افسر و سرداری هم نمیتواند آن را پاک کند. دلت را به این زندگی ماشینی و فریبنده خوش نکن برادر! تمام رفتار، گفتار و عملکرد تو حساب و کتاب دارد و زمانی میرسد که هیچ «قاضیای» به احترام تو بلند نمیشود و فقط دستان خودت علیه تو شهادت میدهند و تو آنگاه خود را درمانده و اسیر زیادهخواهیهایت میبینی و حسرت میخوری.
با تو هستم!
تو که هر روز پنج نوبت تلاش میکنی به آسمان متصل شوی، تو که در هر تریبونی چند آیه و سوره میخوانی و دلت پاک است؛ چرا تا دوباره زرق و برق زندگی را میبینی و پای ماشین، ملک، دلار، ویلا و کانادا بهمیان میآید، ناگهان ریسمانها را رها میکنی و هیچ نمیبینی؟! چرا دیگر این اتصالها دوام ندارند؟
کجای کاری برادر؟ چه میخواهی از این دنیا؟ چرا از مرگ و قیامت نمیترسی؟ تو را چه شد و چه بر سرت آمد که بیتفاوت از کنار سطلهای زباله رد میشوی و خم به ابرو نمیآوری؟
دنیا به کجا میرود و تو در کدامین نقطهای و چه دنیایی برای خودت متصوری با ویرانی دنیای خیلی از این کودکان، جوانان، مدیران، استادان و…
آیا ساختن چنین دنیایی به قیمت ویرانی دنیای دیگران ارزش دارد؟
آیا تو قدرت آنرا داری که دوربینهای لایزال ابدی را نیز مثل پروندههای فلان شعبهی دادگاه گموگور کنی یا فردای قیامت و پس از محاکمه مرخصی بگیری و همه را بخری؟
نعوذبالله اگر تا این حد در خودت قدرت و ارادهی قوی میبینی که خداوند و آفریدگار این زمین و کهکشانها را هم دور بزنی و بفریبی، مشکلی نیست! بههمین شیوهی انسانیتت! ادامه بده، درغیر اینصورت کمی آرام باش و تند نرو و به خودت بیا و تا این حد سرمست مقام و ثروت نباش که همه به تار مویی بندند!
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار
ایلنا:
https://www.ilna.news/fa/tiny/news-1034167
گزارش کارتونی باخت رویایی ایران به ژاپن / ✍ #شهرام_اصغری
کاکرو پابه توپ شد و از گوشه چپ محوطه جریمه قصد نفوذ داشت که مدافع ایران رسید. کاکرو خوابید و از میان پای مدافعان سر خورد و رفت جلو و خیلی راحت 5 بازیکن دیگر سفیدپوش رو مثل آب خوردن و باور نکردنی محو کرد و جا گذاشت! توپ با سرعت بالا به سمت نقطه پرچم کرنر حرکت می کرد. کاکرو همچنان پرنفس می دوید و می دوید و بازیکنان سفیدپوش جادوزده با داور بحث می کردند. کاکرو دوید به توپ رسید و توپ را شوت کرد به اوج آسمان. جلوی دروازه، سوباسا برای سرزنی به آسمان پرید و بالا رفت، بالاتر...
بیرو هم پرید بالا و بالا، دستش رو هم کش داد و توپ توی مشتش بود اما سوباسا دقیق و عالی و با چشمانی باز به توپ ضربه زد و گُلللللللللل...
تماشاگرای چشم بادامی پرچم هاشون رو تکون می دادند. اون وسط کارگرای طرفدار تیم سوباسا که برای تشویق تیم شون به ورزشگاه آمده بودند، با مشت های گره کرده دعا می کردند. ناگهان ایشی زابا توپ را به دست شماره 8 کوبید و سوت ممتد داور خیلی ها را از خواب پراند.
در کتاب ها نوشته بودند بیرو تمام پنالتی هارو می گیره، قصه مهار پنالتی قوی ترین و بهترین مهاجم دنیا حسابی بر سر زبان ها افتاده بود. هیچ کاپیتانی نمی توانست به این دروازه بان پیرهن آبی، گل بزنه اما سوباسا و یارانش معتقد بودند اونا برنده این بازی هستند و نمی بازن...
شماره 15 توپ رو برداشت و گفت؛ من می زنم! هیچ کس باور نمی کرد. دستانش را به کمر گذاشت، چند قدم به چپ حرکت کرد و با پای راست به سمت راست دروازه بان افسانه ای زد و باز هم گُللللللللللللللل!!!
بازی ادامه داشت که یاران سوباسا حتی از مهاجم اسب سوار و شماره 20 هم نمی ترسیدند. این بار واکی بایاشی توپ را گرفت و به قلب دفاع حریف زد. بیرو مثل یوز از دروازه بیرون جهید اما واکی بایاشی باور داشت تمام دروازه ها را می توان فتح کرد و او هم توپ را از بالای سر بیرو عبور داد.
در ادامه بازی خون به مغز کاپیتان تیم سفید نرسید و او می خواست بازیکن ژاپنی را در دیدار قبل از فینال و مقابل دیدگان میلیون ها بیننده تلویزیونی خفه کند اسب سوار سفید پوش هم می خواست دهان همبازی کاکرو را جر بدهد اما آنها حرف مربی خود را به یاد داشتند. «در میدان ورزش، در مواجهه با دعوا و حرکات ناجوانمردانه هرگز با خشونت واکنش ندهید و اخلاق را نبازید».
آخر بازی واکی بایاشی و سوباسا بچه ها را دور هم جمع کردند و به سمت سکوها رفتند. تماشاگران شاد بودند و در حال جمع آوری زباله ها به سمت درب خروجی ورزشگاه حرکت می کردند. تماشاگران حتی پرچم های جامانده تیم بازنده را با احترام از زباله ها جدا می کردند. آنسوی جایگاه هم گونه های تماشاگران خیس شده بود و مربی، پس از هشت سال کروات قرمزش را با دستانی لرزان شل می کرد...
کانال روزنامه نود
@navaddaily