بهمناسبت دومین سالگرد شهادت سردار سلیمانی
سرداری با سلاح ایمان و عشق
شهرام اصغری (فعال رسانه و کارشناس مطالعات فرهنگی و رسانه)
صبح روز جمعه سیزدهمین روز از زمستان 1398، خیلیها در خواب ناز بودیم که دشمن کار خودش را کرد و سردار دلها را به همراه تنی چند از یاران باوفایش به شهادت رساند.
از همان دقایق اول واقعاً شوک عجیبی بر جامعه وارد شده و خیلیها احساس خلاء میکردند و حتی میتوان گفت، ترس و ناامنی عجیبی بر جان و تنمان افتاده بود که بدون سردار رشیدمان چطور با زیادهخواهیهای دشمن مقابله کنیم؟
احساس میکردیم پشتمان خالی شده و دیگر سخت بتوانیم مقابل داعشیها و اجنبیها بایستیم و واقعاً جو سخت و دشواری در جامعه حاکم شده بود و هر روز که میگذشت زوایای جدیدی از رشادتهای این سردار ایرانی برایمان آشکار میشد. سرداری که ما میشناختیم چهرهی مهربان و رئوفی داشت و با اینکه در تصاویر او را کمتر با اسلحه میدیدیم، اما اطمینان قلبی داشتیم که او دشمنان را با پیشرفتهترین سلاحهایشان زمینگیر میکند. در تصاویر و ویدیوهای کوتاه میدیدیم که سردار دوستداشتنی ما با دستان خالی به دل پایگاه دشمن میزند و یاران و دوستداران او مثل پروانه دورش میچرخند و او با سلاح عشق و ایمان خالص پیش میرود و به رؤیاهایش نزدیک میشود. فرماندهی که نترس و شجاع به قلب دشمن میزند و با چند سرباز و با امکاناتی کمتر، حریف را تسلیم میکند و بر سر جایش مینشاند. فرماندهی که همه عاشقش هستند و با جان و دل حرفهایش را باور داشتند و آنها هم خالصانه او را در رسیدن به اهداف یاری میکردند.
واقعاً او در خود چه داشت که همه را جذب و شیفتهی خودش میکرد و به نماز عشق وامیداشت؟
حالا سالبهسال و روزبهروز، گذر ایام زوایای جدیدی از زندگی و تفکرات این سردار دلاور را برای ما آشکار میسازد و ما را به تفکری بیشتر و عمیقتر وا میدارد که حتی میتوانیم بدون اسلحه، با قلبی راسخ و سرشار از ایمان جلو برویم و سنگرها و دلها را فتح کنیم و به چیزی جز معبود نیندیشیم و زمین را برای زندگی کوچک و پست بدانیم، مخصوصاً زندگی در ذلت را...